داستان واقعی فقیری که جنیان باتصمیم خودبجای اوانتقام میگرفتند داستان واقعی فقیری که جنیان باتصمیم خودبجای اوانتقام میگرفتند
وبسایت رسمی سلطان صدا09176234226شمارهٔ مدیر_خوانندهٔ هرمزگانی09176097371
تاريخ : سه شنبه 22 تير 1395
نويسنده : مرتضی میرزایی

توضیح نویسنده:توجه داشته باشیدکه این داستان واقعی وحقیقت دارد،ولی نام آن شخص به مردفقیروزمانش رابه کدخدایی چون قدیم تطبیق دادم،همین وبس،واین نوشته شاید به ۹۹درصدمردم بی مزه وبی سروته باشد،ولی دوست داشتم دراین سایت این موضوع رابنویسم ،ودیگرتوضیح بیشترازاین نمیتوانم بدهم،ونام جنیان هم فقط به علت اینکه بی اختیاربرزبانتان جاری نشه ،ننوشتم،،اگرتونستم کامل ترش میکنم،

نویسنده؛مرتضی میرزائی

 

واماداستان:

 

کل شهر از آب برکه استفاده میکردند،کل ثروتمندان ،
وهمیشه جلو خانهٔ کدخدای شهرراجارومیزدند
تا درمسائل پیشرفت وتجارتشان باکدخدا مشکلی نداشته باشند،وتا میتوانند،از کدخدا بچاپندوبخورند،وازآب برکه فقط برای پرورش باغهای خوداستفاده میکردن ،ومیجنگیدندباخودشان که مبادا حتی جرعه ایی از آب به باغهایشان کم شود
درحالی که هریک از آنان برای خودباپولهایشان چندین چاه بزرگی زده بودندوبرکهٔ بزرگی داشتند،ولی باز بااین حال ، یکی از فقیرترین افرادآن منطقه که همسایهٔ دیواربه دیوارکدخدابودوصاحب هیچ چاه وبرکه وباغی هم نبوداگر میخواست از آن آب برای رفع تشنگی خودش واهلش جرعه ایی استفاده کند،به اونمیدادن یا قبل از اومیامدندغارت میکردندوآبهاروتمام میکردند،و تا تمام میشد پنهانی از آنجا میگریختند،واقرارداشتندکه آن همسایه ات تمامی آبهای برکه راخورده ومصرف کرده،وسالیان سال بدنامی این جریان رابه دروغ به اوداده بودنددرحال که فقط خودشان دروجود داشتن پول وثروت وبرکه های پرآب ،همیشه فریاد ،نداریم نداریم وبدبختی رابلندمیکردند،وآنهاشبانه روز درتلاش بودند،که تامیتوانندهم خودشان وهم اهلشان رااز کدخداتأمین کنند،وبه فریب زیرکانه ایی ضررهای کدخدارابرگردن آن مردفقیرمی انداختند،وبه اوواهلش زورمیگفتد،وکودکانش رابابی رحمی ستم میکردند،وهمیشه هم اسراربراین داشتند که مامسلمان وپاک هستیم،ونمازهم میخواندند،درحالی که 
(فقط به خودشان ومردم وکدخدافریب میدادند)ولی خدارا که نمیتوانستندفریب دهند،چون آنان ظلم میکردن،وتلاششان فقط برای دنیایشان بود،وحتی برکسانی که مؤمن واقعی بودندوباهمه احساس همدردی میکردند،تأثیرات منفی گذاشته بودند وایمان اصلی آنها راباکمک کارهای شیطانیشان ،به بی ایمانی وسنگ دلی تبدیل کرده بودند،که برایشان دیگر هیچ فرقی نداشت ،وتنها انسانهایی که عیش ونوش ورقص وگناه دنیارامیپرستیدندراقبول داشتند،ودوستشان داشتند چون دیگر ،شیطان کارخودراکرده بود،وآنهاراعاشق دنیا کرده بود،وخوشیهای دنیاوتفریحات دنیارادوست داشتند،وفکرمیکردندکه یاتاابدزنده میمانندیاعمری طولانی دارند،هرچندنمازشان رامیخواندند، دراین مدت
آن مردفقیر از کتابی
از سفارش حضرت علی(ع)که از حضرت خضردعایی درخواست کرده بود که درمقابل دشمنان چه بگویم که پیروز باشم،
حضرت خضر(ع)فرمودند؛
بگو
یاهویامن لاهوالاهو
وحضرت امیراز خضرپرسیده بود که این چه دعاییست،
گفت این نام اعظم پروردگارست،که هرکس هم نمیتواند از آن استفاده کندتاتأثیرش راببیند
ان مردهروقت که دلش میگرفت یاازهرکس ناراحت بود،فقط همین کلمات رابرزبان میآورد که معجزه میدید،وخداوند به هرظلمی که براو میکردند،شدتش راباچندبرابر برخودشان برمیگرداند،وآن مردفقیردیگرتلاشی برانجام انتقام نمیکرد،که حتی درخلوط وپنهانی بااین کلمات برجنیان 
هم کمک میکرد وآنان هم براو ،که باسه جن رابطهٔ پنهان داشت که بایکی از آنها صمیمی تربود

راستی نگفته بودم درمورد جنیان وآن مردفقیر

،آن مرد،از کوچکی برسراتفاق رفت وآمد درمکانی که نمیدانست درآنجا گروهی از جنیان رفت وآمددارند،هرروز رفت وآمدداشت ،تااینکه ،کم کم احساسات عجیبی که مردم عادی ندارند به او دست میداد،وحتی خیلی موقه هاصداهای آنان رو میشنید،ودرکنارخودحسشان میکرد،ولی میترسید اورادیوانه خطاب کنند،به همین علت حتی به پدرومادروخواهر.براداش هم چیزی نگفت 

اوکم کم با آزارهایی که از جنیان میدید،کم کم بجایی رسیدکه بایک عالمی که اوخودش صاحب اختیارگروهی ازجنیانی بود که شبانه روزبااوبودند،وکارهایش راانجام میدادند،واولین کسی بودکه دانست آن مرد داستان ما باسه جن ارتباط دارد،آن هم اولین باری که نزد اورفت جنهایش فهمیده بودندچون آنهارودیده بودند وباهم ملاقات کرده بودند (درهمان روزی که پدرش اورانزد عالمی بردبخاطر حال بدش ،جنهایش باجنهای عالم روبروشده بودندوباهم سخن گفته بودند....

وهمان روز به او گفتند که تو سه جن داری که همیشه همراهت هستند وبرای استراحت به خانهٔ تو می آیند،وبتو وابسته شده اند،

خلاصه...
تااینکه کاری کردند که آن سه جن به تسخیراو بیرون آمدند ،وتاآخرامربااوهستندولی یکی از آنها فقط دلش بحال او میسوخت وآن دو کمی غشمگین وناآرام بودند،که مجبورشد دست به آیاتی شود،که جلو آنهاروبگیرد،که گرفت،
خلاصه همیشه شاهداتفاقات سخت زندگی اوبودند که بارها هم به او مجبوربه سکوت ومهربان بودن میکردند،وهمیشه میگفتندماخودمان ادبشان خواهیم کرد،
ولی حضورآنها درمنزلش باعث ناراحتی اوبود،
ولی یک کار رابخوبی انجام میدادند،که تاازخشم وعصبانیت او باخبرمیشدند بگونه ایی باعث اذیت طرفی میشدندکه باعث ناآرامی ان مردشده بود،ناگفته نماندکه باهربارآمدن جنیان به منزلش ونزدیک شدن آنهابه او،باعث آزاری بد وخرابی احوالش میشدند،تااینکه

،اتفاقات آینده وغیب دیگران آن مردراآگاه میکردند،ولی به اووعده ایی داده بودند که به هیچ عنوان نمیتوانی این رابطه رابه مردم بگویی وباید پنهان بماند،وتازنده هستی ماباتووتوباماهسیتی درمشکلات بامردم کمکت میکنیم وماخودمان انتقام توراخواهیم گرفت،ولی حتی خانواده ات هم نباید بدانندکه بامادرارتباط هستی،وهمین بودکه آنهاهم به راحتی درهفته درجمع انسانها میتوانستند بیان ،وغذابخورندوغذاونیازهای خانوادهٔ خودشان راتهیه کنند،
وماخودمان از مردمی که درنزدهمدیگرخوب ومؤمن ومسلمان هستند،وفقط نزدخودشان خوب هستند،برای ماآشکار ازظلمهایشانند هرچندخودشان کارهایشان ظلم ندانند،مابه انتخاب خودازآنان به شیوهٔ دنیاازهمگیشان انتقام خواهیم گرفت،یاآنهارابیمارخواهیم کرد

،یاآنهارامیزنیم تادیوانه شوند

یاروزگارشان را به طلسم خودگره میزنیم

،یابه ظلمی که ازپیش آمدش بترسندمابرسرشان خواهیم آورد

 

وبه آنهامیرسانیم،وراه نجاتشان فقط به گفتهٔ توبرماگذاشته ایم ،ولی خودشان نباید بدانند که عذابش راخودت باید بکشی،

پس تو آرام باش ،بگذارهمه کارشان رابکنند،چه خوب چه بد ،ماباتوییم ولی کسی نداند،

تااتفاق تازه داستان روبروز درتاریخ ۹۵/۴/۲۲ تمام میکنم ،
نوشتهٔ خلاصه از
سلطان میرزائی
منبع وانتشارنخست از وبسایت 
رسمی soltanseda.ir     

 

برای مشاهدهٔ تمامی مطالب این سایت 

اینجا

روکلیک منید




|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
موضوعات مرتبط: درددلهای سلطان/میرزائی , اجتماعی_خانواده_زندگی , داستانهای واقعی , ,
برچسب‌ها: داستان مردفقیری که جنیان بجای اوانتقام میگرفتند ,
مطالب مرتبط با اين پست
مي توانيد ديدگاه خود را بنويسيد


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آخرين مطالب
1111111111 11111111111
سلام
سلام

سلطان هستم از اینکه قدم بر دیده ما نهادید از شما کمال تشکر را دارم.

ارسال پیامک به سلطان
باتشکر از بازدیدشما،با ما در شبکه های اجنمایی نیز همراه شوید

/
وبسایت رسمی سلطان صدا،خوانندهٔ بندرعباسی /مرتضی میرزائی

بستن عکس